میخواستم بابت هر گناهی شمعی روشن کنم
سوختنش را ببینم و جهنم را یاداور شوم
اما گناهانم انقدر زیاد بودند که ترسیدم
ترسیدم دنیا را به اتش بکشم!
خدایـــــــــــــا
*بابت هرشبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
**بابت هر صبحی که بی سلام به تو اغاز کردم
***بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
****بابت دردسرهایی که فقط به یاد تو افتادم
*****بابت هر قفلی که در دست دیگری به دنبال کلیدش گشتم
******بابت هر دلی که شکستم
*******بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم
********بابت هر لحظه که تو را فراموش کردم
خـــــــــــدا یا منو ببخش
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 تیر 18 توسط
ملیکه حیدری